Menu Close

آخرین درس استاد

آقای منوچهر زندی استاد درس گرامر انگلیسی من توی سال ۱۳۸۲ توی دانشگاه بهشتی بودن. ایشون همون موقع هم از قدیمیای گروه به حساب می‌اومدن و حتی استاد بعضی از اساتید دیگۀ گروه ما هم بودن.

 

آقای زندی خیلی آدم رک، متواضع و خاکی‌ای بود.

 

خیلی رک بود، چون بهمون راحت می‌گفت توی گرامر انگلیسی خیلی تبحر داره (که ادعای درستی هم بود).

 

از طرف دیگه، خیلی هم متواضع بود، چون هر وقت به سوال بی‌جوابی توی گرامر بر می‌خورد، متواضعانه می‌گفت جوابش رو نمی‌دونه و بهمون می‌گفت بریم از اساتید دیگه نظرشون رو بپرسیم و حتی بگیم که از طرف ایشون داریم این سوال رو می‌پرسیم.

 

خیلی هم خاکی بود، چون با همه بدون توجه به سن و سالشون یا مقام و مرتبه‌شون راحت و بی‌تکلف حرف می‌زد (البته، نه اینکه بی‌احترامی بکنه). همین هم باعث شده بود بعضی از اساتید خیلی از ایشون خوششون نیاد! می‌دونین دیگه؛ مخصوصاً توی ایران، به بعضیا بر می‌خوره اگه الکی تحویلشون نگیری! تزویر و دورویی بیداد می‌کنه، حتی بعضی اوقات توی فرهنگ ما دورو بودن یه ارزشه! کسی که دورویی می‌کنه «زرنگ» محسوب می‌شه! این «آدم زرنگا» جلوتون تحسینتون می‌کنن و پشت سرتون خرابتون می‌کنن.

 

آقای زندی خیلی هم غریبانه از این دنیا رفت. حتی کسی از فوت ایشون توی گروه انگلیسی خبردار نشد. آره، شاید آدم خیلی محبوبی نبود، ولی محبوبیت به چه قیمتی؟! خودت رو همرنگ جماعت بکنی و کار مسخره و اشتباه اونا رو انجام بدی تا مورد تاییدشون قرار بگیری؟! نه! آقای زندی به‌جاش جربزه داشت. متفاوت بودن جربزه می‌خواد؛ جایی که همه اشتباه می‌رن، مسیر درست رو رفتن، بدون توجه به قضاوت دیگران، جربزه می‌خواد.

 

بدون توجه به قضاوت شدن، کار درست رو انجام بدیم (اگه واقعاً باور داریم کاری که می‌کنیم درسته).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *